بدون عنوان...

من کلا بچه آرومی‌ام! ودر اکثر مواقع شخصیت آروم و مودب به همه بُعد‌های شخصیتی ام غالبه و این قاعده توی مدرسه ام بود! حالا وقتی منِ آروم عصبانی میشم خودتون بخونید چه میشود😂عاغا ما سرکلاس دینی (معارف) بودیم که دبیرش یه خانومی‌بود که کلا کار خاصی نمیکرد😐 ایشون یبار اومد سرکلاس و دیگه خودتون میدونید یه کلاس سی نفری دختر شبیه لونه زنبور پر سرو صداس😆! توقع داشت که ما خیلی آروم و مسکوت بشینیم تا سخنان گهربارشونو بشنویم و یه جمله معروفی داشتن در مقابل هر نوع سوالی که جواب منطقی نداشتن میگفتن" عزیزم به عقلت رجوع کن" ماهم که میدونستیم با شلوغی قرار نیس چیز مهمی‌از دست بدیم و عقلمون باهامونه کلا آروم نمیشدیم😁 ۴۵ دقیقه گذشت و این خانم به اندازه پلک زدن کلاس رو اداره نکرد و حتی سلام علیک هم نکرد ! من و افکا(دوتایی ساکت و مظلوم نشسته بودیم🙄🤐) با صبر‌های میل کرده به لبریز 😁رفتیم گفتیم خانوم فلانی درس نمیدی بزار ما بریم نماز خونه سرمون درد گرفت تو این شلوغی! (مثلا درس بخونیم ولی من نیتم این بود برم بخوابم😴😂)هیچی در کمال شعور ابروهای تتو شده رو انداخت بالا و گفت نچ! مام گفتیم چشم! یه ده دقیقه دیگه نشستیم دیدیم نخیر قصد هیچ کاری ندارن! افکا به دلایلی ویزای خروج رو به زور گرفت و رفت حیاط! منم از اینور با این خانوم لج کرده بودم و صاف زل زده بودم تو چشماش که این مسخره بازی رو کی تموم میکنه که ناگهان ماه خر درونم طغیان کرد😂 و شروع کردم به داد و فریاد! حالا شما فک کن اولین داد از من ؛ساکت شدن سی نفر آدم و زل زدن شست چشم به من😂 هیچی دیگه من کله خر و ایشون لجباز که در آخر من کلاس رو ترک کردم و صدای در بستنم هنوز توی گوشمه😁 اینم بگم صدا از کلاس برید! یعنی جوری همهمه خوابید عینهو سکوت شب😁 با همون سیس حق به جانبی و کله خری رفتم حیاط تا زنگ تفریح که دیدم خانوم دارن به دو میرن دفتر که گزارش کنن! بچه‌هام هعی میگفتن بدبخت شدی ماه این به فنات میده😐 بیخیال نشستم رو سکو که دیدم ناظم از دور با نیش باز آمد😁 گفت چه کردی مآه؟! شنیدم سرو و صدا کردی اما باورم نشد(کلا کسی باورش نمیشد😂)... منم در کمال صداقت همه ماجرارو گفتم که گفت ینی چی! یعنی یک ساعت تو کلاسید هیچ کاری نمیکرد؟! که افکام به عنوان شاهد تایید نمود که ناظم فرمود: خوب کردی بابا!!! فقط صداشو درنیار دعوات نکردم این میخواد من اخراجت کنم😂 اخم کن برو کلاس😂 و اینگونه بود که من و افکا برگ‌هایمان ریخت و اخم کنان رفتیم توی کلاس و بوووووم! کلاس از خنده منفجر گشت😂حتی انتظار توبیخ داشتم ولی این حجم از پایه بودن قابل تصور نبود😅به قول داش خنی خدا از این پرسنل قسمت همه کنه😉😁